|
مثل خر زیر این و آن میخوابی...(مطمئن نیستم، قسم هم نمی خورم، اما شاید اینکار را بکنی)
مثل خر مشروبِ بی حس و حال کوفت می کنی (مطمئن نیستم، قسم هم نمی خورم، اما شاید اینکار را بکنی) مثل خر با گله حرکت می کنی و نه حداقل جلوتر یا عقب تر از همه گله (این را مطمئنم) مثل خر می رینی به موسیقی، با آن علاقه نشان دادنِ تخماتیک ات به موسیقی(این را هم تقریبا مطمئنم) و آخرش مثل خر، سینه شل و وارفته ات (مطمئن نیستم، قسم هم نمی خورم) را جلو می دهی که مثلا آنقدر مسائل پراهمیت چهار میخ ات کرده که از احساس دور افتاده ای؟!!!!! هاااا؟!!! آخر ماچه خر! اگر احساس نباشد که هیچکدام از آن سه چهار تایی که نوشتم و تو گاه و بیگاه نشخوارش می کنی، معنا پیدا نمی کند!...اگر بفهمی که نمی فهمی!.... دلسوزی برای بیچاره (خر)!!!.....(همه با هم)......خر برفت و خر برفت و خر برفت......!! 3comments
|