|
مريم خاكيه ... خودمونيه ، از دلش خبر دارم !.... قدم زدن رو دوست داره .... خورشيد رو دوست داره .. پرنده ها رو دوست داره.... آب رو دوست داره ...بارون رو دوست داره... اونم مثل من دلش ميخواد تو آب گريه كنه .. ...اونم مثل من عاشق گل صحرايه ....اونم مثل من از گل مريم متنفره !! ... مريم زير بار حرف زور نميره . تو چشام نيگا ميكنه و حرف دلش رو ميزنه !!. آره ... مريم اينجوريه ، از دلش خبر دارم !!
ميترا مثل گل ميمونه ...مثل يه شاخه گل تو دسته گل گلفروشي ... از دلش خبر دارم !! عشق رو دوست داره ، عشق كردن رو بيشتر! .... گل گلدوني رو دوست داره ... قدم زدن تو خيابون رو دوست داره .... دوست داره يه پرنده خوشگل تو قفس داشته باشه .... دوست داره روزاي باروني ، زير چتر ، به آسفالت بارون خورده نيگا كنه !! ... از گل مريم هم بدش نمياد ....آره، ميترا اينجوريه ، از دلش خبر دارم!. ميترا ازم ميپرسه : الان چي بهت حال مي ده؟ دستم رو دراز ميكنم و با انگشت اشاره دست راستم آسمون رو بهش نشون ميدم!! : پرواز كني؟! سرم رو بعلامت نفي تكون ميدم…. اون نمي تونه بفهمه من چي ميخوام!. مريم ازم ميپرسه : الان چي رو بيشتر از همه چيز دوست داري؟ دو تا دستم رو از هم باز مي كنم ، روي پنجه پاهام بلند مي شم و دور خودم مي چرخم! : پرواز كني؟ سرم رو بعلامت نفي تكون ميدم …. مريم مي خنده، مثل هميشه نخودي . اون نميتونه بفهمه كه من چي ميخوام، اما سعيش رو ميكنه!! 2comments
|